احساس خستگی زیادی در پاهایم احساس میکردم و علاوه بر ان پاهایم عرق کرده بود و نمناک شده بود برای همین کفش هایم را از پا در اوردم و کنار خودم گذاشتم تا خشک شود.چشمانم را بستم و سرم را به درخت تکیه دادم و در رویاهام و انچه که در این مدت بر من گذشته بود فکر کردم.که ناگهان صدایی مرا از عالم رویا دور کرد و به واقعیت متوجه کرد.
براي نمايش ادامه اين مطلب بايد عضو شويد !
اگر قبلا ثبت نام کرديد ميتوانيد از فرم زير وارد شويد و مطلب رو مشاهده نماييد !